نام تــو رو آورده ام دارم عبــادت ميكنم
گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميكنم
دستت به دست ديگری از اين گذشته كار من
امـا نمی دانــــم چـــرا دارم حسـادت ميكنـم
گفتی دلم را بعد از اين دست كس ديگر دهم
شايد تـو با خـود گفتـه ای دارم اطاعت ميكنم
رفتــم كنـار پنجــره ديـدم تـو را با...بگذريم
چيزی نديدم اين چنين دارم رعايت ميكنم
من عاشـق چشم تـو ام تـو مبتـلای ديگری
دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميكنم
تو التماسم می كنی جوری فراموشت كتم
با التماس ولی تـو را به خـانه دعـوت ميكنم
گفتی محبت كن برو باشد خداحافظ ولی